جدول جو
جدول جو

معنی لبریز شدن - جستجوی لغت در جدول جو

لبریز شدن
پرشدن، ریختن مظروف از سر ظرف در وقتی که بیش از گنجایش ظرف باشد
تصویری از لبریز شدن
تصویر لبریز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
لبریز شدن
آب لبریز می شود: یک پیشنهاد غیره منتظره به شما می شود
رودخانه ای که آبش بالا آمده: یک تغییر مهم در اطراف شما روی می دهد
یک وان حمام لبریز شده: هیچوقت از خواسته هایتان سیر نمی شوید
یک بشکه لبریز: خوشبختی
یک مخزن یا منبع لبریز: مرگ یک دوست
- کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَشْ / خُشْ خوا / خا تَ)
عمرش به سر رسیدن. پیمانه اش پر شدن، طاقت و شکیب او به پایان رسیدن. طاقتش طاق شدن
لغت نامه دهخدا
(دَ رَهْ نِ /نَ دَ)
لب ریز شدن. ریختن آب و مانند آن از حوض و جز آن. ریختن مظروف از لب ظرفی چون بیش از اندازه باشد
لغت نامه دهخدا
(سَ کَلْ لَ / لِ زَ دَ)
فیضان. ریختن مظروف و بیشتر مایع از ظرف چون بیش از اندازه باشد.
- جام صبرلبریز شدن، ناشکیبا گشتن. بیش تاب نداشتن. صبر به آخر رسیدن.
- کاسۀ صبر کسی لبریز شدن، برسیدن شکیب او.
- پیمانۀ عمر کسی لب ریز شدن، برسیدن اجل او: چون پیمانۀ عمر او لب ریز شد... (تاریخ شاهی احمد یادگار ص 271)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
پیمانه پر شدن. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 325 شود:
در آرزوی روی تو پیمانه اش شود لبریز
کسی که کرد ترا دست در کمر گستاخ.
تأثیر
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
نسو شدن. حالت لغزانی یافتن، لزج شدن. از حالت طبیعی بگشتن، چنانکه هندوانۀ مانده به زمستان یا بامیۀ بسیار پخته
لغت نامه دهخدا
(مُ آ)
بیزار شدن. (ناظم الاطباء). مبارات:
چه کرده ام بجای تو که نیستم سزای تو
نه از هوای دلبران بری شدم برای تو.
خاقانی.
مشو تا توانی ز رحمت بری
که رحمت برندت چو زحمت بری.
سعدی.
وگر ترک خدمت کند لشکری
شود شاه لشکرکش از وی بری.
سعدی.
- بری شدن از کسی، در تداول عوام، از او بیزار شدن. یکباره او را مکروه و منفور دیدن. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بری شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیز شدن
تصویر لیز شدن
لغزانی یافتن، لزج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبریز کردن
تصویر لبریز کردن
پر کردن مملو ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واریز شدن
تصویر واریز شدن
واریز شدن حساب. تفریغ حساب بعمل آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
برجسته شدن، برتر گشتن، ممتاز شدن، برتری یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پر شدن، لب ریز شدن، مالامال شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
لتفيض
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
Overflow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
déborder
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
переливатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
ล้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
переполняться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
überlaufen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
سرایت کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
অতিক্রম করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
kumwagika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
przelewać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
溢れる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
לִגְלֹושׁ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
넘치다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
उभरना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
overstromen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
desbordar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
traboccare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
transbordar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرریز شدن
تصویر سرریز شدن
溢出
دیکشنری فارسی به چینی