آب لبریز می شود: یک پیشنهاد غیره منتظره به شما می شود رودخانه ای که آبش بالا آمده: یک تغییر مهم در اطراف شما روی می دهد یک وان حمام لبریز شده: هیچوقت از خواسته هایتان سیر نمی شوید یک بشکه لبریز: خوشبختی یک مخزن یا منبع لبریز: مرگ یک دوست - کتاب سرزمین رویاها
آب لبریز می شود: یک پیشنهاد غیره منتظره به شما می شود رودخانه ای که آبش بالا آمده: یک تغییر مهم در اطراف شما روی می دهد یک وان حمام لبریز شده: هیچوقت از خواسته هایتان سیر نمی شوید یک بشکه لبریز: خوشبختی یک مخزن یا منبع لبریز: مرگ یک دوست - کتاب سرزمین رویاها
فیضان. ریختن مظروف و بیشتر مایع از ظرف چون بیش از اندازه باشد. - جام صبرلبریز شدن، ناشکیبا گشتن. بیش تاب نداشتن. صبر به آخر رسیدن. - کاسۀ صبر کسی لبریز شدن، برسیدن شکیب او. - پیمانۀ عمر کسی لب ریز شدن، برسیدن اجل او: چون پیمانۀ عمر او لب ریز شد... (تاریخ شاهی احمد یادگار ص 271)
فیضان. ریختن مظروف و بیشتر مایع از ظرف چون بیش از اندازه باشد. - جام صبرلبریز شدن، ناشکیبا گشتن. بیش تاب نداشتن. صبر به آخر رسیدن. - کاسۀ صبر کسی لبریز شدن، برسیدن شکیب او. - پیمانۀ عمر کسی لب ریز شدن، برسیدن اجل او: چون پیمانۀ عمر او لب ریز شد... (تاریخ شاهی احمد یادگار ص 271)
بیزار شدن. (ناظم الاطباء). مبارات: چه کرده ام بجای تو که نیستم سزای تو نه از هوای دلبران بری شدم برای تو. خاقانی. مشو تا توانی ز رحمت بری که رحمت برندت چو زحمت بری. سعدی. وگر ترک خدمت کند لشکری شود شاه لشکرکش از وی بری. سعدی. - بری شدن از کسی، در تداول عوام، از او بیزار شدن. یکباره او را مکروه و منفور دیدن. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بری شود.
بیزار شدن. (ناظم الاطباء). مبارات: چه کرده ام بجای تو که نیستم سزای تو نه از هوای دلبران بری شدم برای تو. خاقانی. مشو تا توانی ز رحمت بری که رحمت برندت چو زحمت بری. سعدی. وگر ترک خدمت کند لشکری شود شاه لشکرکش از وی بری. سعدی. - بری شدن از کسی، در تداول عوام، از او بیزار شدن. یکباره او را مکروه و منفور دیدن. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بری شود.